کربلا

ساخت وبلاگ
یکی دو روز بود نوژین فقط آبریزش بینی داشت

با آب پرتقال و لیمو شیرین بند اومد

حالا از جمعه تا حالا سروین دچار آبریزش شده

هنوزم پرتقال و لیمو افاقه نکرده

این وسطا یدونه گاز پیلوت DH1 خریدیم به 2350

قراره امروز بیارن

کربلا...
ما را در سایت کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 259 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 16:24

5شنبه دوم آذر خونه زری خانوم شرکت بود با بچه ها حدودای 11 رسیدیم و 12 و نیم برگشتیم خونه

بچه ها خسته بودن

دیدم امشب بهترین موقع س برا خوابیدن تو تخت خودشون. دیگه تخت پارک کوچیکشونه

بله

از دوم آذر بچه ها مستقل شدن و تو اتاق خودشون و رو تخت خودشون تنها، با چراغ خواب پروانه ای که عاشقشننننن، خوابیدن

نوژین شبا بیشتر بیدار می شد ولی سروین یکی دوبار

الانم که خدا رو شکر بهترن

کربلا...
ما را در سایت کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 180 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 16:24

دیروز مامان جون چشمشونو عمل کردن مام دیشب با دو تا جعبه گز رسیدیم خدمتشون

عکس العمل بچه ها دیدنی بود

نوژین با انگشت اشاره ش میخواست دست بزنه به توپک پلاستیکی مامانجون و در حالیکه اظهار ناراحتی می کرد ای ای ا ا ا ا می گفت

سروین تو بغض بود همینطوری نگاه می کرد و هیچ چی نمی گفت، ی حالت ترس تو صورتش بود

کربلا...
ما را در سایت کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 171 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 16:24

دیروز خونه خاله زهرا مولودی دعوت بودیم بچه ها 9 صبح بیدار شدن، نذاشتیم بخوابن تا 1، نهار استمبولی خوردن و خوابیدن تا ساعت 4 حاضر شن و برن مولودی حودای 3 و نیم بیدار شدن، با خاله حاضرشون کردیم و 4 از خونه رفتیم بیرون وقتی رسیدیم دم در صدا کل و دستا می اومد. سروین رو دادم به مامان و رفتم نوژین رو بیارم. سروین با دست دسیا قر می داد،  نوژین م که آروم و متین سروین سمت ساینا میرفت، دددد میکرد براش، نازش می کرد، اما ساینا مامانشو میخواست و بی حوصله بود.. یبارم هیرادو کشید و نذاشت شیر بخوره آخرم ی سر رفتیم خونه سعید اینا نوژین تا آخر هیچ چی نگفت فقط یبار که سروین شکلاتشو گرفت جیغ کشید کربلا...
ما را در سایت کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 165 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 16:24

دیروز 15 آذر مصادف با 17 ربیع الاول 1439 هجری قمری و 6 دسامبر 2017 میلادی همزمان با تولد حضرت محمد (ص) و امام جعفر صادق (ع) دو تا گوسفند ماده 7 ماهه برا دوقلوها عقيقه کرديم.  آقای نور بخش از حباد ساعت 8 و نیم صبح اومد  دعای عقيقه خوندیم و یکی یکی برا بچه ها سر بريد. 1500 شد 100 تومنم ایاب ذهاب با پوستاشون  نهارم چلو ماهیچه برا مامان جون و خانم جون و مامان بابا بزرگا و خاله ها و عمه پختیم  خودمونم با بچه ها تاس کباب خوردیم  بعدم با کمک مامان بسته بندی کردیم حدود 70 تا بسته شد  که بین فامیل درجه یک اعم از خاله و دایی و عمه و عمو و بچه هاشون تقسیم کردیم  حدود 15 تا بسته رو هم دادیم به فقرا  کله پاچه و سیراب و جگراشونم بین دو تا بابا بزرگا تقسیم شد  کربلا...
ما را در سایت کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 166 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 16:24

حدود ده روزی بود که گرفتار دندون سروین و نوژین بودیم

اول سروین موقع دراومدن آسیاباش هر 2 ساعت اسهال داشت، بی اشتها بود، نق نق می کرد، پاهاش بدجور سوخته بود

بعد اینکه بهتر شد نوبت نوژین رسید

بی اشتهایی، سوختن پا، اسهال، بدخلقی

پاهاشون با دسیتین و آکوافور و پودر بچه خوب خوب شد

کربلا...
ما را در سایت کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 156 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 16:24

بعد از اینکه بلوز شلوار هندونه ای شون از نکا رسید و مامان آستیناشونو کوتاه کرد نوبت مهمونی شب یلدا شد بابا شلوار نو، پیرهن نو مامان بلوز قرمز، شلوار مشکی سروین بلوز شلوار هندونه ای نوژین بلوز شلوار هندونه ای هر دو با شال و کلاه جدید خریداری شده از هپی لند حدودای ساعت 7 و نیم از خونه زدیم بیرون بسمت خونه دایی ناصر، گفتن تولد آرین هم هست برا آرین کیف پول چرم و برا آریا اتود و مغزی و پاکن خریدیم ساعت 8 و ربع اونجا بودیم، زیاد تو ترافیک نموندیم مامان و خاله ها بودن با خاله زهرا بقیه مهمونام حدود ی ساعت دیگه رسیدن چای و میوه و انار و شام که شامل کوفته، چلو ماهیچه، قرمه سبزی، قیمه نثار، چیزکیک، سالاد انار و کلم و سالاد کاهو بود خوردیم نوژین عاشق بادکنکای تزئین شده بود سروین هیرادو میرفت نازی می کرد جفتشون مرتب دستشون تو ظرفایی که برا میل کردن چایی بود یا خرما برمیداشتن یا پولکی یا شکلات سروین که موقع بریدن کیک آرین دستشو زد تو کیکش و خودشم ناراحت شد و گریه کرد حدودای 12 بود که پاشدیم و از خونه خاله زنگ زدن که اینجام بیاین، بچا تو ماشین خوابیدن و خونه خاله بلند شدن اونجام انار  و میوه و کیک خوردیم و حدودای 1 و نیم پا شدیم تا اومدیم خونه ساعت 2 شد بچا شیرشونو خوردن و عوض شدن و ساعت 2 و نیم خوابیدن جفتشون صبح جمعه ساعت 8 و نیم بیدار شدن کربلا...
ما را در سایت کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 200 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 16:24

ربع ها رو درآوردم که بفروشیم. حین شمارش و حساب کتاب بودم که یدفعه دیدم دوتاش نیس. خلاصه همه خونه رو زیر و رو کردیم پیدا نشد. آخر یکی شون گذاشته بود زیر فرش هال، یکی دیگشون شایدم همون اون یکی رو گذاشته بود زیر فرش پذیرایی  میخواستیم بیایم خونه مامان کربلا...
ما را در سایت کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 186 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1396 ساعت: 16:16

دیروز تا بچه ها خواب بودن گفتم استند عددشونو درست کنم دوتا یک روی یونولیت بریدم و با چسب وصلشون کردم و مشغول روبان پیچی بودم که نوژین بیدار شد. کنار خودم گذاشتمش و باز مشغول شدم. اونم با خط کش مشغول بود سروین هم بیدار شد و چون رو تخت خودمون بود گفتم کربلا...
ما را در سایت کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 196 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1396 ساعت: 16:16

روز 3 شنبه و 4 شنبه مورخ 25 و 26 مهر به تمیزکاری و نظافت گذشت روز 5 شنبه 27 مهر ساعت 6 صبح پاشدم، کاهو خیس کردم، سیب زمینی و تخم مرغ پختم، ژله های بستنی سفید و صورتی حاضر کردم، مواد دلمه رو حاضر کردم، مرغ پختم،  زری اومد کمکم، الویه درست کرد و سالاد. کربلا...
ما را در سایت کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 177 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1396 ساعت: 16:16

دیدم صدا دوتاشون نمی یاد

صدا زدم سروین، نوژین

سروین بگو بله

دیدم سروین از گوشه پذیرایی اومد و انگشت سبابه شو نشون میده و میگه ای ای

دیدم پی پیه

باباشونو بلند صدا زدم و گفتم بیا کمکککککک

بله

دیدم نوژین خانوم گوشه اتاق نشسته ن و شلوارشونو تا زانو کشیدن پایین و پوشک پی پی کرده رو باز کردن و دوتایی مشغول انگشت زدنن

کربلا...
ما را در سایت کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 192 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1396 ساعت: 16:16

شب 18 آبان مصادف با اردبعین پایین روضه بود بچه ها رو حاضر کردیم خال خالی سرمه ای و صورتی شونو پوشیدن با کفش سرمه ای و رفتن روضه پیش همه غریبی می کردن و گریه تا اینکه بعد ی ساعت خاله ها اومدن شکلات تعارف کردن، خاله ز شکلاتشو داد به سروین، داشت به کاکا کربلا...
ما را در سایت کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 184 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1396 ساعت: 16:16

مادر عصر شنبه 20 آبان از کربلا برگشت. البته زوتر اومده بودن ولی تهران بودن

زنگ زد که پاشو بیاااااا دلم ی ذره شده برا وروجکا

من و بابا هم هی انکار که سرما خوردین و صداتون گرفته و .. که گفت نه چیزی م نیس

با کش و قوسهای فراوان، رفتیم بالاخره با ی شاخه گل نقره

سوغاتی یامونم یکی دو دست لباس برا بچه ها، بلوز برا من و لباس زیر برا بابا بود

کربلا...
ما را در سایت کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 148 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1396 ساعت: 16:16