با آب پرتقال و لیمو شیرین بند اومد
حالا از جمعه تا حالا سروین دچار آبریزش شده
هنوزم پرتقال و لیمو افاقه نکرده
این وسطا یدونه گاز پیلوت DH1 خریدیم به 2350
قراره امروز بیارن
کربلا...برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 259 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 16:24
بچه ها خسته بودن
دیدم امشب بهترین موقع س برا خوابیدن تو تخت خودشون. دیگه تخت پارک کوچیکشونه
بله
از دوم آذر بچه ها مستقل شدن و تو اتاق خودشون و رو تخت خودشون تنها، با چراغ خواب پروانه ای که عاشقشننننن، خوابیدن
نوژین شبا بیشتر بیدار می شد ولی سروین یکی دوبار
الانم که خدا رو شکر بهترن
کربلا...برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 180 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 16:24
عکس العمل بچه ها دیدنی بود
نوژین با انگشت اشاره ش میخواست دست بزنه به توپک پلاستیکی مامانجون و در حالیکه اظهار ناراحتی می کرد ای ای ا ا ا ا می گفت
سروین تو بغض بود همینطوری نگاه می کرد و هیچ چی نمی گفت، ی حالت ترس تو صورتش بود
کربلا...برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 171 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 16:24
برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 165 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 16:24
برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 166 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 16:24
اول سروین موقع دراومدن آسیاباش هر 2 ساعت اسهال داشت، بی اشتها بود، نق نق می کرد، پاهاش بدجور سوخته بود
بعد اینکه بهتر شد نوبت نوژین رسید
بی اشتهایی، سوختن پا، اسهال، بدخلقی
پاهاشون با دسیتین و آکوافور و پودر بچه خوب خوب شد
کربلا...برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 156 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 16:24
برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 200 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 16:24
برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 186 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1396 ساعت: 16:16
برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 196 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1396 ساعت: 16:16
برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 177 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1396 ساعت: 16:16
صدا زدم سروین، نوژین
سروین بگو بله
دیدم سروین از گوشه پذیرایی اومد و انگشت سبابه شو نشون میده و میگه ای ای
دیدم پی پیه
باباشونو بلند صدا زدم و گفتم بیا کمکککککک
بله
دیدم نوژین خانوم گوشه اتاق نشسته ن و شلوارشونو تا زانو کشیدن پایین و پوشک پی پی کرده رو باز کردن و دوتایی مشغول انگشت زدنن
کربلا...برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 192 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1396 ساعت: 16:16
برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 184 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1396 ساعت: 16:16
زنگ زد که پاشو بیاااااا دلم ی ذره شده برا وروجکا
من و بابا هم هی انکار که سرما خوردین و صداتون گرفته و .. که گفت نه چیزی م نیس
با کش و قوسهای فراوان، رفتیم بالاخره با ی شاخه گل نقره
سوغاتی یامونم یکی دو دست لباس برا بچه ها، بلوز برا من و لباس زیر برا بابا بود
کربلا...برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 148 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1396 ساعت: 16:16