حدودای ساعت 10 میره دستشویی و درب چوبی رو باز میکنه که بچه ها نترسن
تا می یاد در آلومینیومی رو باز کنه میبینه در قفله
هرچی صدا میزنه سروین نوژین خوبین؟ کی درو بسته؟
معلوم میشه سروین دستشو برده بالا و قفل کرده
خلاصه مامان از اون تو جیغ و فریاد و دادخواهی
بچه هام از اینور گریه و زاری
آخر مامان میگه بچه ها بزنین به درب ورودی تا صداتونو بشنونن
خلاصه گویا نزدیکای ساعت 11 مامان جونشون می یاد بالا و هم مادر نجات پیدا میکنه هم بچه ها آرومتر میشن
مامان میگفت سروین خیلیییی خیلی ترسیده بود و هق هق میکرد و مادر مادر میگفت نوژین هم فقط گریه می کرد
نباشممممم
کربلا...برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 177