دوتا یک روی یونولیت بریدم و با چسب وصلشون کردم و مشغول روبان پیچی بودم که نوژین بیدار شد.
کنار خودم گذاشتمش و باز مشغول شدم. اونم با خط کش مشغول بود
سروین هم بیدار شد و چون رو تخت خودمون بود گفتم به باباش که بیارتش
خلاصه اونم اومد کنار دست من که یدفعه اومد پاشو بذاره تو سینی، خم شد و در یک هزارم ثانیه انگشت دوم و سوم دست راستش خورد به چسب تفنگی
آب سرد و سیب زمینی و شیر و محلول آب و سرکه .... خیلی فایده ای نداشت
از دیشب تا صبح چندبار دسیتین زدم.. صبح دیدم تاولش خالی شده
کربلا...برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 194