عقدکنون خاله

ساخت وبلاگ

سه شنبه 6 آبان 99 ساعت 9 به سمت تهران حرکت کرديم، 4 تايي 

پشت سر بابا اینا 

اولین سفر بروم شهری طولانی مون بود 

دلیجان بچا ی دستشویی کردن و دوباره راه افتادیم 

ساعت 3 و نیم به خونه خاله مرمر رسیدیم 

نهار خوردیم و جمع و جور کردیم 

منزل مبارکی شون هم براشون ی گز خوری مس و پرداز خریدیم 

شب خانواده 5 نفری آقا داماد با لباس و چادر و قرآن و گل و انگشتر اومدن مهربرون 

حرف زدن و صحبت کردن و من خاله مهرشونو نوشتم و همه امضا کردن 

من کت دامن سفيدمو پوشیده بودم و بچا لباس رنگین کمونی شونو 

داماد خیلی آقا بود 

خلاصه بعد رفتن شام خوردیم و حرف زدیم و سه خوابیدیم 

صبح م پاشیدیم دنبال دوش گرفتن و نهارخوردن و بچه خوابوندن و ساعت 7 و نیم رسیدیم سالن 

بچا و من لباس یاسی ست پوشیده بودیم 

منیر خیلی ناز و خوشگل شده بود، خوشبخت بشن 

آهنگ گذاشتیم، خطبه خوندن، من مجری بودم، کادوها رو خوندم شام خورديم، متن خوندم براشون آخر 

با سروین نوژين قر دادیم و ساعت 11 رفتیم خونه 

خانواده داماد با ماها  و خانواده پدری عروس خونه عروس بودیم دوباره آهنگ و رقص و .. 

دامادم اون شب سورپرايز کرد و نصف ماشينشو زد به نام عروس 

خوابیدیم و صبحونه خوردیم و ساعت حدود 11 به سمت اصفهان حرکت کردیم 

5 عصر بود که به خونه رسیدیم 

سفرمون بخیر گذشت 

کربلا...
ما را در سایت کربلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarvandnuzh بازدید : 101 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 18:36